درآمدی بر روش تفسیر قرآن از دیدگاه خاندان وحی علیهم‏السلام
نويسنده:غلامعلی عزیزی
منبع:فصلنامه معرفت

مقدمّه

«وانزلنا الیكَ الذكر لتبیّن للنّاس مانزّل‏الیهم و لعلّهم یتفكرون.»(نحل: 44)
به رغم تلاش فراوان پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در تبیین و تفسیر مفاهیم و معارف قرآن كریم و استمرار آن توسط اهل‏بیت علیهم‏السلام میراثی اندك از آن برجای مانده،(1) و بر آنچه مانده نیز غباری از غربت نشسته است. بی‏گمان به صحنه آوردن روایات تفسیری پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت علیهم‏السلام و پژوهش و پردازش آن وظیفه‏ای مهم و در عین حال دشوار است. به همان دلیل كه تدبّر و تفكّر در قرآن برای مخاطبان لازم و حیاتی است، یاد گرفتن مبانی و قواعد فهم آن از آبشخور اصلی نیز لازم است. بنابراین، ضرورت بحث از «روش تفسیر قرآن در مكتب اهل‏بیت علیهم‏السلام » تابعی از ضرورت فهم و تفسیر قرآن كریم است. دشواری آن نیز به دلیل مهجور ماندن و راه نیافتن آن به حوزه پژوهش‏های قرآنی در سده‏های گذشته است.(2)
اگرچه عالمانی به جمع‏آوری آثار تفسیری پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت علیهم‏السلام پرداخته‏اند، اما اندكی از آنان به نقد و بررسی و پژوهش آن پرداخته(3) و رویكرد بیش‏تر آنان نقل متن روایات در جوامع روایی یا در ذیل آیات بوده است.(4) از جمله عالمان پژوهشگری كه در دوران معاصر به پژوهش روایات تفسیری پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت علیهم‏السلام پرداخته و نكات سودمندی درباره آن‏ها بیان كرده‏اند، مرحوم علّامه سید محمدحسین طباطبائی است.
وی در كنار مباحث تفسیری، بحث‏های مستقلی در زمینه روایات تفسیری بیان كرده و به نقد و بررسی آن‏ها پرداخته است و سبك تفسیری خویش را وام‏دار روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام می‏داند. اما سوگمندانه ایشان نیز در تبیین روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام جز چند عبارت كوتاه سخنی نگفته است.(5) در سال‏های اخیر، برای معرفی روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام تلاش‏هایی صورت گرفته، كه در پی‏نوشت به برخی از آن‏ها اشاره می‏كنیم:(6)

روشمندی تفسیر اهل‏بیت علیهم‏السلام

در مجموعه روایات تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام روایاتی دیده می‏شوند كه بیانگر وجود روش فهم قرآن بوده و می‏توانند به صورت اصول و قواعد فهم مطرح شده، مورد بررسی و استفاده قرار گیرند. اما دانش تفسیری و قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام اكتسابی نیست، بلكه موهبتی از سوی خداوند تعالی است كه به آنان به ارث داده شده. در این‏جا، به برخی از دلایل روایی، كه بر این مطلب دلالت دارند، اشاره می‏شود:(7)
از امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: «اِنَّ اللَّه تبارك و تعالی قد خصّنی من بین اصحاب محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بعلم الناسخ و المنسوخ و المحكم و المتشابه و الخاصِ و العامِ و ذلكَ ممّا منّ اللّهُ به علیَّ و علی رسوله.»(8)
امام باقر علیه‏السلام نیز درباره دانش حضرت مهدی علیه‏السلام نسبت به قرآن می‏فرماید: «انَ علم الكتاب اللّهِ عزوجل و سنّة نبیّه لَیَنبتُ فی قلبِ مهدیِّنا كما ینبتُ الزَّرعُ علی احسن نباته.»(9)
امام صادق علیه‏السلام درباره دانش قرآنی فرزندش، موسی علیه‏السلام به یكی از یاران خود فرمود: «یا عیسی، انّ ابنی هذا الّذی رأیت لو سألته عمّا بینَ دفّتی المصحف لاجابك فیه بعلمٍ.»(10)
به طور كلی، در برخی جوامع روایی ما بابی به همین عنوان وجود دارد؛ مانند بصائر الدرجات كه در ص 194 بابی با عنوان «فی انّ الائمّة انّهم اعطوا تفسیر القرآن‏الكریم والتأویل» آورده است.(11)
ظاهر روایات مزبور بر الهی بودن دانش قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام دلالت دارد و در این صورت، آنان نیازی به روش فهم و به كارگیری آن ندارند؛ زیرا وقتی علم بالفعل به مفاهیم و مقاصد قرآن وجود دارد، نیازی به پیمودن طریق نیست. كسی به طریق و منهج نیازمند است كه در اول راه قرار دارد، اما كسی كه همه مقصد در اختیار اوست، از آن مستغنی است. افزون بر این، دانش قرآنی اهل بیت علیهم‏السلام از قبیل «اذا شاؤوا علموا» نیست، بلكه همواره بر سراسر قرآن احاطه واشراف كامل دارند و تعبیرهایی مانند: «انّ مِن عِلْمِ ما اوتینا تفسیر القرآن»(12) به روشنی بر این مطلب دلالت دارند.

رازروشمندی‏تفسیراهل‏بیت علیهم‏السلام

گرچه اهل بیت علیهم‏السلام نیازی به روش فهم ندارند، ولی بی‏نیازی مانع از به كارگیری روش نیست؛ زیرا مصالح دیگری ـ غیر از كشف مجهولات ـ نیز وجود دارند كه عبارتند از:

1. آموزش مردم (تعلیمی بودن تفسیر اهل‏بیت علیهم‏السلام )

یكی از وظایف پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تعلیم قرآن به مردم بوده است. این وظیفه پس از ایشان به جانشینان آن حضرت سپرده شد. بنابراین، اهل‏بیت علیهم‏السلام به عنوان معلمان قرآن، از دو راه به این مهم جامه عمل پوشانده‏اند:
الف. بیان مستقیم مفاد و مراد آیه‏ها؛
ب. بیان شیوه‏هایی كه با تكیه بر آن می‏توان به معارف قرآن دست یافت.
هریك از این دو راه مخاطبان خاصی دارد. عامّه مردم به راه اول نیازمندند و اهل مكتب و مدرسه نیستند تا در این امور به كاوش پرداخته، خود راه فهم بیاموزند و به كار گیرند، بلكه فقط آماده شنیدن محصول فهم متخصصان و عالمان هستند و اگر قرار باشد هركسی در هر زمینه، خود به تكاپو افتد، هیچ‏گاه در هیچ رشته‏ای بی‏نیاز نخواهد شد و از همه آن‏ها باز خواهد ماند. بنابراین، توده مردم نیازی به فراگرفتن روش فهم ندارند، بلكه به اصل فهم مقاصد آیه‏ها نیازمندند و با دریافت از معلمان و مفسّران قرآن نیازشان تأمین می‏شود. اما قرآن پژوهان به راه فهم نیاز دارند تا براساس آن، دانش قرآنی خود را گسترش داده، در پرتو آن توانایی لازم برای تدبّر صحیح و به كارگیری ابزار و منابع مناسب برای دست‏یابی به مراد خدا از آیه‏ها را به دست آورند. اهل‏بیت علیهم‏السلام با هدف پرورش چنین عالمانی، روش‏های صحیح فهم قرآن را مطرح كرده‏اند كه بخشی از آن در جوامع روایی آمده است.

2. احتجاج در برابر مخالفان

گاهی هدف از بیان روش، مجاب نمودن مخاطبانی است كه اعتقادی به درستی سخن گوینده ندارند، مگر آن‏كه دلیل سخن همراه آن باشد. استدلال اهل‏بیت علیهم‏السلام به آیات، روایات، لغت و به طور كلی، اصول محاوره و تكیه بر ویژگی‏های قرآن ـ مانند نسخ و اِحكام و تشابه ـ برای پذیرش و اقناع مخاطبان بوده است. نمونه آن احتجاج امام صادق علیه‏السلام با صوفیان معاصر خویش است: «فبئس ما ذهبتم الیه و حملتم النّاس علیه من الجهل بكتاب اللّه و سنّةِ نبیّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و احادیثه الّتی یُصدقها الكتابُ المنزل و ردّكم ایّاها لجهالتكم و ترككم النظر فی غریب القرآن مِن التفسیر و الناسخ و المنسوخ و المحكم و المتشابه و الامر و النهی ـ الی ان قال: ـ دعوا عنكم ما اشتبه علیكم ممّا لاعلم لكم به... و كونوا فی طلبِ ناسخِ القرآنِ من منسوخهِ و محكمه من متشابهه...»(13)
همچنین امام رضا علیه‏السلام روزی در حضور برخی فقیهان معاصر خود فرمودند: «لیس فی الدنیا نعیمٌ حقیقیٌ. فقال له بعض الفقهاء ممّن یحضُره: فیقول اللّه عزّ وجل: "ثمَّ لتُسئلُنَّ یومئذٍ عَن النعیم." اما هذهِ النعیم فی الدنیا و هو الماءُ البارد؟ فقال له الرضا علیه‏السلام و علا صوته: كذا فسّرتموه انتم و جعلتموه علی ضروبٍ، فقالت طائفة: هو الماء الباردُ و قال غیرهم: هو الطعام الطیّبُ و قال آخرون: هو طیبُ النوم. و لقد حدّثنی ابی عن ابیه ابی عبدالله علیه‏السلام : انّ اقوالكم هذه ذُكرت عنده فی قولِ اللّه عزّوجل: "لتُسئَلُنَّ یومئذٍ عن النعیم." فَغَضبَ و قال: انّ اللّه عزّ وجلّ لا یسألُ عباده عمّا تفضَّل علیهم به و لا یمنُّ بذلكَ علیهم و الامتنانُ بالانعام مستقبحٌ مِنَ المخلوقین فكیف یضاف الی الخالق ـ عزّوجلّ ـ ما لایرضی المخلوقین به؟ و لكنّ النعیم حبنّا اهل البیت و موالاتنا یسألَ اللّهُ عنه بعد التوحید و النبوّةِ لانَّ العبدَ اذا وفی بذلكَ ادّاهُ الی نعیم الجنّةِ الّذی كان لا یزولُ و لقد حدَّثنی بذلك ابی عن ابیه محمدِّ بن علیٍ عن ابیه علی بن الحسین عن الحسین بن علیٍ انّه قال: قال رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : اوّلُ ما یُسألُ عنه العبدُ بَعدَ موته شهادهُ اَن لا اِله الاّ اللّهُ و انَّ محمّدا رسول‏اللّهِ و انَّك ولی المؤمنین بما جعلُه اللّهَ و جعلته لكَ. فمَنَ اَقَرَّ بذلكَ و كانَ معتقده صار الی النعیم الّذی لا زوال لَه.»(14)
در این روایت، حضرت رضا علیه‏السلام برای پاسخ به اشكال فقیه حاضر در مجلس و تبیین مراد خداوند از آیه مورد بحث، به چند نكته از قواعد تفسیر استناد كرده‏اند:
1. قرینه قرار دادن ویژگی گوینده كلام (خداوند متعال)؛
2. استناد به روایت نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ؛
چنان‏كه در روایت نخست نیز امام صادق علیه‏السلام برای اثبات نادرستی استدلال صوفیان به آیات قرآن ـ در باب زهد و ساده زیستی ـ آنان را به لزوم به كارگیری روش صحیح فهم قرآن توصیه كردند كه موارد ذیل از آن جمله‏اند:
الف. بحث و بررسی و شناخت مشكلات قرآن؛ مانند مفاهیم دشوار و بازشناسی آیات ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه؛
ب. شناخت احكام قرآن (حلال و حرام)؛ زیرا آنان شیوه زندگی امام صادق علیه‏السلام را بر خلاف سیره نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و آیات قرآن می‏دانستند و این به سبب ناآگاهی‏ازاحكام حلال و حرام قرآن بود.
ج. توجه به روایات به عنوان قرینه ناپیوسته فهم قرآن كریم.

تنوّع روایات قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام

روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام در باب فهم قرآن یكنواخت نیستند و در دسته‏های گوناگونی جای می‏گیرند كه بازشناسی آن‏ها نقش مهمی در آشنایی با روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام دارد؛ زیرا روایاتی در این بحث سودمندند كه به بیان مبنا یا قاعده‏ای تفسیری پرداخته و یا در عمل به یكی از این موارد یادشده استناد كرده باشند. دیگر روایات نیز در جای خود قابل استفاده‏اند، اگرچه در فهم و استخراج روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام تأثیری نخواهند داشت و نمی‏توان آن‏ها را «تفسیر قرآن» به معنای مصطلح دانست؛ چنان‏كه گمان عده‏ای بر آن است و روایات نقل شده در جوامع تفسیری را به عنوان تفسیر تلقّی كرده‏اند.
بنابراین، می‏توان روایات یادشده را در تقسیم‏بندی ذیل قرار داد:
1. روایاتی كه به بیان مبانی یا قواعد تفسیر پرداخته‏اند.
2. روایاتی كه به تفسیر قرآن پرداخته‏اند.
الف. روایاتی كه صرفا بیان مفاد و مراد آیه‏اند.
ب. روایاتی كه در تفسیر به مبنا یا قاعده‏ای تفسیری عمل كرده‏اند.
ج. روایاتی كه یكی از مصادیق یا مصداق تام آیه را بیان كرده‏اند.
3. روایاتی كه مصداق‏های آیه را در زمان‏های پس از نزول بیان می‏كنند (تأویل).
4. روایاتی كه به بیان معارف درونی آیات پرداخته‏اند(بطن).
5. روایاتی كه به آیات قرآن تمثّل جسته‏اند.
6. روایاتی كه به بیان شأن نزول و سایر مطالب تاریخی مربوط به آیات پرداخته‏اند.

امكان فهم و استخراج روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام

نگاهی گذرا به روایات سه دسته اول، امكان فهم روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام را به خوبی نشان می‏دهد؛ زیرا یا به طور مستقیم و واضح به بیان قواعد و منابع و علوم مورد نیاز فهم قرآن پرداخته شده و یا در ضمن تفسیر، بدان تكیه شده و با تدبّر كافی، قابل دست‏یابی هستند. نمونه‏هایی از دو مورد نخست بیان می‏گردند:

1. روایات بیانگر قواعد فهم قرآن(15)

الف. توجه به قراین درونی پیوسته به كلام: امام صادق علیه‏السلام در اعتراض به مخالفان اهل‏بیت علیهم‏السلام به بیان راز كژ فهمی آنان از قرآن پرداخته‏اند كه یكی از آن‏ها عدم توجه به قراین صدر و ذیل آیه مورد تفسیر است: «واحتجّوا باولِ الآیة و تركوا السبب فی تأویلها و لم ینظروا الی ما یفتح الكلام و الی ما یختمه.»(16)
ب. لزوم توجه به جایگاه آیات (ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و...): در بخشی دیگر از روایتی كه در فوق آمد، چنین نقل شده است: «واحتجوّا بالمنسوخ و هم یظنّون انّه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم یظنّون انّه المحكم.»(17)
ج. توجه به قراین درونی ناپیوسته: از جمله اموری كه در فهم و تفسیر قرآن نقش دارد، آیاتی است كه در جای دیگری از قرآن مطرح شده و به نوعی با آیه مورد بحث مفسّر مرتبطند. بازیابی این آیات و بحث و بررسی آن‏ها در كنار آیه‏ای كه در پی فهم آن هستیم، كمك زیادی به فهم آیه خواهد كرد. این قاعده در بیان امیرالمؤمنین علیه‏السلام بدین صورت مطرح شده است: «ینطِق بعضه ببعضٍ و یشهدُ بعضه علی بعضٍ.»(18)

2. روایات بیانگر قواعد فهم در ضمن تفسیر

الف. توجه به نكات ادبی: امام باقر علیه‏السلام در پاسخ به پرسش زراره از دلیل كافی بودن مسح قسمتی از سر و پاها در وضو چنین می‏فرماید: «قال رسول‏اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نُزّلَ به الكتابُ مِن اللّهِ، لاَنّ اللّهَ ـ عزّوجل ـ یقول: "فاغسلوا وجوهكم" فعرفنا انّ الوجه كلّه یَنبغی اَن یُغسل، ثمّ قالَ: "و ایدیكم الی المرافق." ثُمَّ فَصِّل بینَ الكلامینِ."وامسحوا برؤوسكم." فعرفنا حین قال "برؤوسكم" اَنّ المسح ببعضِ الرأسِ لمكان الباءِ، ثمَّ وصَلَ الرجلین بالرأس كما وصلَ الیدین بالوجه، فقال "وارجلكُم الی الكعبین." فعرفنا حین وصلها بالرأس انّ المسح علی بعضها.»(19)
در این روایت، از مطلق آوردن وجه، اضافه شدن بای تبعضیه در «برؤوسكم» و متفاوت بودن با عبارت پیش از آن و عطف ارجلكم بر «رؤوسكم» نكاتی استفاده شده و برای بیان حكم وضو بدان استدلال گردیده است.
ب. استشهاد به آیات و روایات پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و دیگر امامان علیهم‏السلام : در برخی از روایات تفسیری، به سخن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و یا معصومان دیگر استناد شده و یا به آیات قرآن و سخن پیامبر و یا به شأن نزول و... در بیان معنای آیه استدلال شده است. نمونه این روایات، روایتی است كه در فوق بیان شد؛ زیرا در ذیل روایت چنین آمده است: «ثُمَّ فسّر رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ذلكَ للناسِ فضیّعوه.»(20)
نیز در روایت دیگری امام صادق علیه‏السلام برای بیان مصداق اهل‏بیت علیهم‏السلام در آیه «تطهیر» به سخن و عمل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله استناد جسته‏اند: «فكان علیٌّ و الحسنُ و الحسین و فاطمةُ علیهم‏السلام فادخلهم رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تحت الكساءِ فی بیتِ اُمِّ سلمةِ فقال: اللّهمَّ اِنَّ لكلِ نبیٍ اهلاً و ثقلاً و هؤلاء اهل بیتی و ثقلی. فقالت امُ سلمة: الستُ مِن اهلك؟ فقال لها: اِنّك الی خیرٍ و لكن هؤلاء اهل بیتی و ثقلی.»(21)
از آنچه ذكرشد، امكان فهم و استخراج روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام از روایات قرآنی نقل شده از آنان روشن گردید، اگرچه در برخی از روایات تفسیری، دقت و تأمّل بیش‏تری برای فهم روش به كار گرفته شده لازم است، اما فهم آن دست نایافتنی نیست و زمانی می‏توان روش تفسیری موجود در روایات را تبیین كرد كه همه آن‏ها مورد بررسی قرار گرفته و با برطرف شدن دشواری‏های فهم، نكات مربوط به روش از آن‏ها استخراج شود. با این همه، روش جامع تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام را نمی‏توان با تكیه بر روایات موجود ارائه داد. چه بسیار از بیان‏های تفسیری آنان، كه در طول زمان از بین رفته (یا نوشته نشده و یا نوشته‏ها نابود شده است)، اما این سخن هرگز به معنای بی‏فایده بودن پی‏گیری استخراج روش از روایات موجود نیست، بلكه خطوط كلی مطرح شده در این روایات راه‏گشای بسیاری از معضلات تفسیری‏اند.

كلی‏یاجزئی‏نگری‏درتعلیم‏روش

به طور كلی، عناصر تشكیل‏دهنده روش اصولی كلی بوده و در مقام عمل و تطبیق بر موارد، به صورتی كوچك‏تر جلوه‏گر می‏شوند و شاخه‏هایی از آن‏ها انشعاب می‏یابد؛ بنابراین، در جایی كه هدف بیان عناصر اصلی روش باشد، تعلیم به صورت كلی و بدون بیان جزئیات خواهد بود، اما اگر با ارائه نمونه عملی همراه باشد، به طور طبیعی به جزئیاتی از آن روش كلی نیز پرداخته می‏شود. در این صورت، اگرچه همه جزئیات و شاخه‏های دیگری كه وجود دارند، مطرح نمی‏شوند، اما در هرصورت، حالت اولیه‏ای كه یك اصل كلی داراست، به شكل جزئی‏تری بیان شده است. در باب آموزش روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز این سخن مطرح است؛ زیرا ـ چنان‏كه پیش‏تر گذشت ـ آنان در برخی موارد، به بیان اصول كلی فهم قرآن پرداخته‏اند، بدون آن‏كه به زیرمجموعه‏های آن بحث اشاره‏ای داشته باشند؛ مانند روایت علوی (ینطق بعضُه ببعضٍ و یشهد بعضه علی بعضٍ.) در این روایت، اصل استفاده از آیات قرآن در تفسیر قرآن كریم مطرح شده است، اما این اصل زیرمجموعه قابل توجهی دارد و تبیین شاخه‏های آن بحثی جدّی می‏طلبد. گرچه در روایات دیگر، به نمونه‏هایی از آن زیرمجموعه‏ها به مناسبت اشاره شده است، اما به یقین، همه آنچه در این اصل می‏گنجد بیان نشده و قرآن پژوهان باید براساس اصل كلی یاد شده به تبیین فروعات آن بپردازند.
در روایاتی كه از اهل‏بیت علیهم‏السلام نقل شده، آنان خود به این موضوع تصریح كرده و از دانش‏آموختگان خود، ادامه بحث و بررسی و بیان فروعات بحث و دست‏یابی به احكام و مطالب مورد نیاز را درخواست كرده‏اند.
هشام از امام صادق علیه‏السلام چنین نقل می‏كند: «انّما علینا اَن نُلقی الیكم الاصولَ و علیكم ان تفرّعوا.»(22)
امام رضا علیه‏السلام نیز فرمودند: «علینا القاءُ الاصول الیكم و علیكم التفرُّع.»(23)
بنابراین، می‏توان گفت كه اهل‏بیت علیهم‏السلام همان‏گونه كه طبع آموزش روش اقتضا می‏كرده، در برخی موارد خطوط كلی راه و رسم قرآن پژوهی را بیان نموده و تبیین شاخه‏های فرعی آن را به عهده عالمان گذارده‏اند و در موارد دیگر، با بیان نمونه‏ای از آن اصل كلی، روشنی بیش‏تری به موضوع داده و آن اصل را در قالب نمونه‏ای عملی ارائه كرده‏اند، اما فروعات اصل را ناگفته باقی گذارده‏اند. به فرض گاهی برای تبیین آیه‏ای به روایتی از معصوم استناد كرده‏اند، اما استفاده از روایت معصومان در تفسیر قاعده‏ای است كه شاخ و برگ‏های فراوانی دارد و باید براساس تعالیم اهل‏بیت علیهم‏السلام زوایای گوناگون آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد؛ مانند بررسی‏هایی كه فقیهان شیعه درباره روایات فقهی انجام می‏دهند تا دیدگاه اهل‏بیت علیهم‏السلام در باب احكام اسلامی استخراج شود. پیداست كه همه این موارد به عنوان روش، در كلام اهل‏بیت علیهم‏السلام نیامده‏اند.

ملاك روش بودن قواعد تفسیری در روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام

روش تفسیر عبارت است از: «به كارگیری مجموعه‏ای از قواعد فهم ـ با استفاده از منابع، علوم و ابزار لازم ـ برای شرح و تفسیر آیه‏های قرآن كریم.» آیه‏های قرآن از نظر تفسیرپذیری، دارای مراتب متفاوتی‏اند. برخی به سرعت و سهولت قابل فهم هستند، تعدادی با انجام برخی عملیات تفسیری فهمیده می‏شوند، برخی نیز دارای پیچیدگی خاصی هستند و با به كارگیری همه ابزارها و قواعد فهم و با تأمّل و تدبّر فراوان تفسیر می‏شوند. در این صورت، همه قواعد تفسیر برای تفسیر هر آیه‏ای به كار گرفته نمی‏شوند؛ زیرا ـ چنان‏كه گفته شد ـ ممكن است آیه‏ای در برخی از ابعاد، مشكل تفسیری نداشته باشد. به فرض در قرائت آیه مورد بحث، اتفاق‏نظر باشد و از واژگان غریب در آن خبری نباشد، مشكل ادبی (صرف و نحو و بیان و...) نیز نداشته باشد، چنین آیه‏ای به طور طبیعی عملیات تفسیری كم‏تری لازم دارد؛ یا برای تفسیر آیه‏ای كه درباره پیشینیان است، نیازمند روایات تاریخی معتبر هستیم، اما این‏گونه روایات درباره دیگر آیات كاربردی ندارند. به بیان دیگر، در تفسیر هر آیه‏ای، باید به قواعدی كه امكان اجرای آن وجود دارد اندیشید. چه بسا قاعده‏ای كه در تفسیر آیه‏ای مورد نیاز است و در آیه‏ای دیگر ثمربخش نیست، اما قواعد یادشده به عنوان یك كل مورد توجهند و عمل به هر قاعده مورد نیاز، در جای خود روش صحیح تفسیر شمرده می‏شود.
اكنون باید دید اهل‏بیت علیهم‏السلام در هر مورد، همه قواعد جاری در آن آیه را متذكر شده‏اند یا نه؟ چنان‏كه پیش‏تر گذشت، آنان اصول كلی را مطرح كرده و در پی بیان همه جزئیات نبوده‏اند. به عنوان مثال، آنان براساس دانش سرشار خود، اعراب صحیح همه آیه‏ها را می‏دانسته‏اند، اما روایات بسیار اندكی به اعراب آیه‏ها تصریح كرده است، با آن‏كه به كارگیری نكات ادبی برای فهم ساختار آیه امری ضروری است. در واقع، بسیاری از عملیات تفسیری از این دست مطوی و ناگفته است. با توضیح پیش گفته، به این نتیجه می‏رسیم كه اهل‏بیت علیهم‏السلام با توجه به بعد خاصی از شكل تفسیری آیه، به قاعده مورد نیاز عمل كرده‏اند و اطلاق روش بر آن دور از ذهن نیست. اما برای ارائه قواعد یادشده به صورت روش صحیح تفسیر، باید به صورت مجموعی به آن نگریست و از آن الهام گرفت و نباید به صرف این‏كه در روایتی تنها به یكی از قواعد موردنیاز پرداخته شده، از دیگر قواعد چشم‏پوشی كرد؛ افزون بر این‏كه راویان اخبار اهل‏بیت علیهم‏السلام همه موارد مطرح شده را نقل نكرده و گاهی به بخشی از آن بسنده نموده و یا نقل به معنا كرده‏اند.
تفاوت درك مخاطبان و تأثیر آن در فهم روش تفسیری از روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام
بیان‏های قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام در یك نگاه، به دو دسته كلی تقسیم می‏شوند:
1. درباره ظاهر آیات؛
2. در باب معانی باطنی آیات. دسته اول، خود شامل موارد متعددی است؛ از جمله بیان شأن نزول، مصداق، معانی واژه‏ها و تفاصیل احكام. در بیان معانی واژه‏ها یا شأن نزول یا تفاصیل احكام، تفاوت سطح درك مخاطبان تفاوتی در پاسخ پدید نمی‏آورد؛ درست مانند خود «آیات الاحكام» كه همه دركی یكسان از آن دارند. نهایت این‏كه عالمان به فلسفه و مصالح و نتایج آن نیز پی می‏برند. اما در بیان تفسیر و یا مصداق‏ها امكان تفاوت وجود دارد؛ بدین صورت كه برای افرادی برخی از مصادیق آیه را بیان كرده، اما برای دیگران از نام آوردن آن مصادیق خودداری كرده‏اند؛ یا در روایاتی آمده است كه امام به هفت گونه ـ شاید اشاره به كثرت باشد ـ می‏تواند پاسخ گوید.(24) اما وجود تفاوت در بیان‏های تفسیری، به دلیل تفاوت سطح درك مخاطبان خللی در الگوگیری و اتخاذ روش از بیان‏های تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام پدید نمی‏آورد، بلكه به عكس، در مواردی كه مطلبی در دو یا سه سطح بیان شده، الگوی كامل‏تری از روش فهم قرآن در اختیار ما قرار می‏گیرد. تبیین بیش‏تر این مطلب نیاز به اثبات طولی بودن معانی و مفاهیم قرآن دارد كه برخی مفسران معاصر بدان پرداخته‏اند.(25)
از روایات مربوط به معانی باطنی به طور معمول نمی‏توان روشی استفاده كرد، اگرچه اهل‏بیت علیهم‏السلام به بیان معارف درونی آیات نیز پرداخته‏اند. اما چگونگی استفاده معارف باطنی و استنباط و استخراج ان از آیات بر ما روشن نیست؛ به این معنا كه اگر امامان معصوم علیهم‏السلام آن معانی باطنی را نمی‏فرمودند؛ دیگران راهی به كشف آن نداشتند. آری، اكنون كه آن معانی مطرح شده است، برخی به بررسی وجه ارتباط آن با معنای ظاهر آیه و یا نكات دیگری می‏پردازند و حتی درصدد ضابطه‏مند نمودن معنای باطنی بیان شده در روایات، مطالبی تحریر نموده‏اند،(26) اما تا چه حد در این كار موفق بوده‏اند، سخن دیگری است كه مجال بیش‏تری برای بررسی آن لازم است.
بر پایه آنچه گفته شد، اگر در بیان‏های تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام دلیل سخن آمده باشد، می‏توان به صورت آشكار روش آنان را بیان و استخراج كرد ـ هرچند در سطوح متفاوتی مطرح شده باشد ـ و در مواردی كه به دلیلی استناد نشده است، گاهی می‏توان با تحلیل و بررسی به چگونگی برداشت آن معنا از آیه دست یافت. در باب معانی باطنی در عمده موارد، توانایی استخراج روش برای ما وجود ندارد.(27)

بیان مصداق آیه در روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام و نسبت آن با تفسیر

در بسیاری از روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام به جای بیان مفهوم، مصداق خارجی آیه بیان شده است؛ یعنی نام فرد یا افرادی كه آیه بدانان نظر دارد و مراد خدای تعالی از آن آیه هستند مطرح گردیده. آیا نام بردن از این فرد یا افراد نیز تفسیر آیه به شمار می‏آید؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به آیاتی كه مصداق یا مصداق‏های آن بیان شده، نگریست؛ زیرا آیات قرآن در این‏باره متفاوتند؛ برخی با آن‏كه لفظ عامی دارند؛ فقط به یك نفر اشاره می‏كنند و آن فرد مراد خدای از آن آیه است، در حالی كه برخی از آیات دیگر، مصداق‏های فراوانی دارند. آیاتی كه مصداق انحصاری دارند، با بیان آن مصداق، تفسیر می‏شوند و مراد خدا از آن‏ها روشن می‏گردد، برخلاف آیه‏هایی كه مصداق‏های فراوانی دارند؛ زیرا باید همه آن‏ها را مصداق آیه دانست یا در كنار بیان برخی مصادیق، به انحصاری نبودن آن‏ها اشاره نمود تا برخلاف مراد خداوند، آیه به آنان محدود نشود. بنابراین، در جایی كه مصداق‏های متعددی برای آیه‏ای وجود دارد، بیان یك یا چند مورد از آن ـ حتی بیان مصادیق تام و كامل آیه ـ تفسیر آیه و همه مراد خداوند از آن نیست، مگر آن‏كه مصادیق دیگر آیه نیز به نوعی مورد اشاره قرار گیرد.
برای روشن شدن نكته مزبور به بیان برخی از روایات در بیان مصداق توجه كنید:
امام باقر علیه‏السلام درباره آیه شریفه «وكذلك حقَّت كلمةُ ربِّك علی الّذین كفروا انّهم اصحاب النّار» (مؤمن:6) فرمودند: «یعنی بنی‏امیه.»(28)
«الذین كفروا» در آیه مزبور بر مصادیق فراوانی در زمان نزول و پس از آن قابل تطبیق است، اما امام باقر علیه‏السلام به مصداق كامل آیه در آن زمان (امویان) اشاره كرده‏اند و نمی‏توان این معنا را تفسیر آیه دانست.
همچنین درباره آیه «افمن كانَ مؤمنا كَمن كانَ فاسقا لا یستوون» (سجده: 18) از امام مجتبی علیه‏السلام نقل شده است كه در احتجاج با ولیدبن عقبه چنین فرمودند: «وامّا انت یا ولیدبن عقبة، فواللّهِ ما الومُك ان تُبغض علّیا و قد جلّدك فی الخمرِ ثمانینَ جلدةٍ و قتل اباكَ صبرا بیدِه یوم بدرٍ، ام كیفَ تسبّهُ و قد سمّاه الله مؤمنا فی عشرِ آیاتٍ من القرآن و سمّاك فاسقا و هو قول الله عزّ وجل: "افمن كانَ مؤمنا"...»(29)
در این روایت، ولید بن عقبه مصداق «فاسق» در آیه هجدهم سوره «سجده» دانسته شده است، اما لفظ آیه عام است و بر موارد دیگر نیز قابل تطبیق می‏باشد و چنان‏كه در روایات دیگر نیز آمده، شأن نزول آیه مورد بحث درباره برتری‏جویی ولیدبن‏عقبه‏برحضرت‏علی علیه‏السلام است.(30)
بنابراین، این‏گونه روایات، تفسیر آیه به شمار نمی‏آیند، برخلاف روایاتی كه درباره آیه «انّما ولیكم اللّه و رسوله والذین آمنوا الّذین یقیمونَ الصَّلاة و یؤتون الزَّكاة و هُم راكعون» (مائده: 55) نقل شده و مصداق آیه را حضرت علی علیه‏السلام دانسته‏اند؛ زیرا با بیان این مصداق، همه مراد خدا از آیه كاملاً آشكار شده و تفسیر نیز چیزی جز بیان مراد خداوند از آیه‏ها نیست.
امام باقر علیه‏السلام درباره آیه «انّما ولیّكم اللّه» فرمودند: «انّ رهطا من الیهودِ اسلموا، مِنهم عبدُاللهِ بن سلّام و اسدُ و ثَعلبةُ و ابنُ یامینَ و ابن صوریا، فاتوا النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فقالوا: یا نبی‏اللّه، انّ موسی اوصی الی یوشعِ بن نونٍ فمَن وصیُّك یا رسول‏اللّهِ و من ولیُّنا بعدَك فنزلت هذهِ الآیةُ: "انّما ولیُّكُم اللّهُ..." ثُمَّ قال رسولُ‏الله: قوموا، فقاموا فاتوا المسجد فاذا سائلٌ خارجٌ. فقال: یا سائلُ، اما عطاكَ احدٌ شیئا؟ قال: نعم، هذا الخاتمُ. قالَ: مَن اعطاكَهُ؟ قال: اعطانیه ذلك الرجلُ الّذی یصلّی، قال: علی ایِّ حالٍ اعطاكَ؟ قال: كانَ راكعا فكبَّر النبیّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و كبَّر اهلُ المسجد. فقال النبی: علی بنُ ابی طالب ولیّكم بعدی....»(31)
در این روایت، ضمن آن‏كه الفاظ عام «الذین آمنوا» در یك مصداق منحصر شده، ولایت نیز به معنای زمام‏داری و سرپرستی امور دینی و دنیایی مردم، گرفته شده است؛ زیرا اگر ولایت به معنای دوست و یاور بود، دیگر ذكر «بعدی» خصوصیتی نداشت، زیرا در زمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همه مسلمانان یاری و دوستی حضرت علی علیه‏السلام را در حقّ خود با همه وجودشان درك كرده بودند.

مرزبندی روایات تفسیری در ناحیه مبانی، روش و منابع تفسیر(32)

روایات قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام از منظر روش‏شناسی تفسیر، به انواعی قابل تقسیم هستند؛ برخی از روایات به بیان مبانی تفسیر پرداخته و برخی دیگر مبیّن روش تفسیرند. از دسته اخیر می‏توان منابع و ابزار تفسیر را نیز شناخت. اكنون بیان برخی از مبانی مطرح شده و یا قابل استنباط از روایات:

1. امكان فهم قرآن

در روایتی كه پیش‏تر از امام صادق علیه‏السلام در احتجاج با صوفیه نقل شد، چنین آمده بود: «وكونوا فی طلب ناسخ القرآن من منسوخه.»(33) از این عبارت و دیگر عبارت‏های این روایت، امكان فهم مشروط (به رعایت قواعد فهم) قرآن كریم برای همه فهمیده می‏شود. امام باقر علیه‏السلام در ذیل روایتی فرمودند: «فَمن زعم انَّ الكتابَ مبهمٌ فقد هلكَ و اهلكَ.»(34) از این روایت نیز اصل قابل فهم بودن قرآن كریم به طور آشكار به دست می‏آید. همچنین روایت شده است: «انّ اللّه لا یخاطبُ الخلقَ بما لا یعلمون»(35)؛ یعنی قرآن براساس اصول محاوره عقلایی نازل شده و برای همه قابل فهم است.
امام صادق علیه‏السلام فرمودند: «كلُّ شی‏ءٍ مردودٌ الی الكتاب و السنّةِ و كُل حدیثٍ لا یوافق كتابَ اللّهِ فهو زخرفٌ.»(36)
اگر معیار سنجش هر چیزی كتاب و سنّت است و اگر معیار سنجش روایات درست از نادرست قرآن است، قابل فهم بودن آن مفروغ عنه است.
\در روایتی كه زراره از ایشان نقل كرده، چنین آمده است: «قلت لابی عبدالله علیه‏السلام عثرتُ فانقطع ظفری فجعلتُ علی اصبعی مرارةً فكیف اصنع بالوضوء. قال: یُعرف هذا واشباهُهُ من كتاب اللّهِ ـ عزّوجل ـ: "ما جعل علیكم فی الدینِ من حرجٍ" (حج: 78) امسح علیه.»(37) از این‏كه حضرت فرمودند این مسأله و موارد مشابه آن از قرآن شناخته می‏شود و نفرمود من می‏شناسم، امكان فهم غیر معصومان از قرآن فهمیده می‏شود.(38)

هماهنگی ساختار قرآن با اصول محاوره عقلایی

در روایتی آمده است: «انَّ اَمر النبی مثلُ القرآنِ، ناسخٌ و منسوخٌ و خاصٌ و عامٌ و محكمٌ و متشابهٌ و قد یكونُ مِن رسول‏اللّه الكلامُ له وجهان و كلامٌ عامٌ و كلامٌ خاصٌ مثل القرآنِ.»(39)
در این روایت، ویژگی‏های زبانی گفتار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با قرآن تنظیر شده كه همان ویژگی‏های زبانی عقلاست.
در روایتی دیگر، اعجار قرآن را به این دانسته كه با همان حروفی كه عرب‏ها با آن سخن می‏گویند، سخنی قابل فهم و غیرقابل همانندآوری مطرح كرده است: «قال علیه‏السلام : انَّ اللّه تبارك و تعالی انزلَ هذا القرآن بهذهِ الحروفِ الّتی یتداولها جمیعُ العربِ ثُمّ قال:" قل لئن اجتمعت الانس و الجنُّ".»(40)

ظاهرو باطن داشتن قرآن

«... ما مِن آیةٍ الاّ ولها ظهرٌ و بطنٌ....»(41)
«انَّ القرآنَ ظاهره انیقٌ و باطنه عمیقٌ.»(42)
از این‏گونه روایات نیز مبنایی در فهم و تفسیر قرآن به دست می‏آید و كسی كه بدان ملتزم شود، افزون بر تلاش برای فهم ظاهر آیه، به معارف باطنی آن نیز توجه دارد و از معارف درونی آن نیز بهره‏مند می‏گردد.
آنچه گفته آمد، مبنای زبانی فهم قرآن بود.(43) مبانی دیگری نیز وجود دارند كه به جنبه‏های غیر زبانی قرآن مرتبطندودرفهم‏وتفسیر قرآن تأثیر دارند.

جاودانگی و جهانی بودن قرآن

افزون بر آیات قرآن، روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز بر جهانی و جاودانه بودن قرآن تأكید نموده، براساس آن آیه‏های قرآن همواره مصادیق تازه‏ای می‏یابند ـ جز در مواردی كه مصداق انحصاری داشته باشد ـ و باید در تطبیق آن‏ها بر حوادث و جریان‏های مختلف اجتماعی، در هر زمانی همّت گماشت.
امام رضا علیه‏السلام به نقل از امام صادق علیه‏السلام در باب جهانی و جاودانه بودن قرآن فرمودند: «انّ اللّهَ ـ تبارك و تعالی ـ لم یجعلُه لزمانٍ دونَ زمانٍ و لناسٍ دون ناسٍ فهو فی كلِّ زمانٍ جدیدٌ و عند كلِّ قومٍ غضٌّ الی یومِ القیامةِ.»(44)

حقّانیت قرآن

از جمله مبانی تفسیری، پذیرش حق بودن قرآن كریم است؛ زیرا تا درستی سخنی ثابت نشود، تلاش برای فهم آن بی‏فایده خواهد بود و بر همین اساس، می‏توان محوریت قرآن را در معارف دینی پذیرفت. اگر قرآن حق بوده، محتوای آن مطابق با واقع باشد، سخنان و باورهای مخالف با آن به هركسی نسبت داده شود، بی‏ارزش خواهد بود. این نكته در برخی از روایات این‏گونه مطرح شده است:
ـ «ان القرآنَ حقٌ لا ریبَ فیه عندَ جمیعِ اهلِ الفرق.»
ـ «والقرانُ حقٌ لا اختلاف بینهم فی تنزیلهِ و تصدیقه.»(45)
ـ «ولم یُرسل الرُّسلَ هزلاً و لم یُنزّل القرآنَ عبثا.»(46)
در این‏گونه روایات، حق بودن و هدف‏دار بودن قرآن كریم مورد تأكید قرار گرفته و هر تفسیری كه نتیجه آن با این نكته مغایر باشد، تفسیری برخلاف مراد خدای تعالی خواهد بود.
همچنین درباره محوریت قرآن، روایاتی نقل شده‏اند كه به برخی از آن‏ها اشاره می‏شود:
«لا تتجاوز ممّا فی القرآنِ»(47)؛ علی علیه‏السلام در پاسخ به پرسشی در باب اوصاف خداوند فرمودند: «علیك، یااباعبدالله بما دلّك علیه القرآن من صفته»(48)
افزون بر آنچه بیان شد، روایاتی كه معیار سنجش روایات سره از ناسره را قرآن قرار داده و نیز در این بحث راه‏گشایند؛ زیرا حقّانیت و مطابق با واقع بودن قرآن در آن روایات مفروغ عنه دانسته شده است.

اعجاز قرآن

اعجاز قرآن كریم ابعاد گوناگونی دارد و از جنبه‏های گوناگونی می‏تواند مبنای تفسیر قرار گیرد. آنچه در روایات به عنوان مبنای تفسیر مطرح شده اعجاز در هماهنگی محتوایی و عدم تناقض در قرآن است. این نكته در قرآن كریم نیز مطرح گردیده: «افلا یتدبّرونَ القرآنَ و لو كانَ مِن عندِ غیرالله لوجدوا فیه اختلافا كثیرا.» (نساء:83)
براین اساس، فهم و تفسیری كه به این هماهنگی آسیبی برساند برخلاف مراد خداوندوبی‏ارزش‏است.درروایتی‏آمده‏است:
ـ «... كتابُ اللّهِ یُصدّقُ بعضه بعضا و لا ینقضُ بعضه بعضا.»(49)
ـ «انَّ الكتاب یُصدّق بعضه بعضا و انّه لا اختلاف فیه.»(50)
در جوامع روایی ما چند روایت طولانی در پاسخ به مدّعیان تناقض در قرآن نقل شده و با تفسیر صحیح، كژ فهمی‏هایی كه موهم ناسازگاری آیات با یكدیگر بوده، برطرف شده‏اند.(51) روایات معصومان علیهم‏السلام نیز كه مبیّن قرآن و جزئیّات احكام كلی مطرح شده در قرآن هستند، هرگز با قرآن متناقض نخواهند بود و اگر در جایی به چشم آید و وجه جمعی برای آن یافت نشود، نشان از نادرستی نسبت آن روایت به معصوم دارند، چنان‏كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به طور كلی، قرآن كریم را ملاك درستی یا نادرستی روایات دانسته‏اند.

جامعیت قرآن

از جمله مبانی تفسیری مطرح شده در روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام جامعیت قرآن كریم نسبت به همه معارف و احكامی است كه مردم در هدایت به راه خدا و تكامل معنوی خود بدان نیازمندند، اگرچه تفاصیل احكام را خود قرآن به بیان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ارجاع داده است: «ما أتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا.» بنابراین، اصول كلی جزئیات احكامی كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده‏اند در قرآن وجود دارد و سنّت نبوی در ناحیه جزئیات مسائل و تفسیر آیات مكمّل قرآن كریم است. تفسیر قرآن باید جامعیت یادشده را در عمل جلوه‏گر ساخته و نیازهای فكری و مسائل مورد احتیاج در زمینه‏های فردی و اجتماعی را پاسخگو باشد، وگرنه نمی‏توان آن را بیان تمامی‏مرادخداوند از آیات قرآن دانست.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام زمانی كه به اختلاف نظر فقیهان معاصر خود اعتراض می‏كرد، چنین فرمود: «اَم انزل اللّهُ دینا تامّا قصّر الرسول عن تبلیغه و ادائِه واللّه سبحانه یقولُ: "ما فرّطنا فی الكتاب من شی‏ء" و فیه تبیانُ كلِ شی‏ءٍ.»(52)
و از امام صادق علیه‏السلام چنین نقل شده است: «انَّ اللّه ـ عزّوجل ـ انزلَ فی القرآنِ تبیانا لكلِّ شی‏ءٍ حتی والله، ما ترَكَ شیئا یحتاجُ الیه العبدُ حتی والله، ما یستطیع عبدٌ ان یقولَ لو كانَ فی القرآنِ هذا الاّ و قد انزلَه اللُّه فیه.»(53)
ناگفته نگذاریم كه مرتبه بالاتری از جامعیت نیز وجود دارد كه از طریق عادی قابل فهم نیست و فقط آنان كه به باطن قرآن عالمند از آن بهره می‏برند و در روایاتی به آن اشاره شده است.(54)

تحریف‏ناپذیری قرآن

تفسیر كشف مراد خداوند از آیه‏های قرآن كریم است و مفسّر به انگیزه بیان آن به تفسیر مفاهیم آیات می‏پردازد، ولی این مهم در صورتی رواست كه از سوی خدا بودن آن قطعی باشد. بنابراین، یكی از پایه‏های مهم فهم قرآن اثبات مصونیت آن از تحریف است؛ زیرا در صورت وجود احتمال افزودن به آیات یا كاستی آن‏ها، چگونه می‏توان تفسیر بیان شده را به خدا نسبت داد؟ آیا جز این است كه این تفسیر از این الفاظ و عبارات موجود برداشت شده؟ در حالی كه هنوز نسبت قطعی آن به وحی الهی ثابت نشده و امكان از بین رفتن آیه یا آیاتی یا قسمتی از آیه‏ای كه در فهم باقی‏مانده نقش داشته است وجود دارد. به هر روی، این مبنا نقش اساسی در تفسیر دارد و شاید بتوان در روایاتی نیز به اشاراتی بدان دست یافت؛ مانند روایتی كه از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است: «ثمّ اعرف اشباههم من هذه الاُمّةِ الّذین اقاموا حروف الكتاب و حرّفوا حدوده.»(55)
در این روایت، امام باقر علیه‏السلام به عدم تحریف لفظی قرآن كریم اشاره فرموده و تحریف معنوی (تفسیر به رأی) را به برخی از عالمان مسلمان ـ همگون با عالمان كتابی ـ نسبت داده‏اند. از روایات دیگری نیز می‏توان به این مبنا پی برد كه برای اختصار، از ذكر آن‏ها خودداری می‏شود.(56)
افزون بر روایاتی كه در باب مبانی تفسیر بود، روایاتی نیز درباره روش تفسیر وجود دارد و پیش‏تر به برخی از آن‏ها اشاره شد. اینك برخی از روایات مربوط به روش از منظر معرفی منابع تفسیر مورد بررسی قرار می‏گیرند:
در روایتی كه پیش‏تر از امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل شد (ینطق بعضه ببعضٍ و یشهدُ بعضه علی بعضٍ) افزون بر بیان قاعده تفسیری، مراجعه به قراین درونی كلام، قرآن را به عنوان منبعی برای تفسیر معرفی می‏كند. همچنین در برخی از روایات به دانش جامع قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام تصریح شده و یا لزوم مراجعه به آنان گوشزد شده است. از این روایات نیز كه به قاعده لزوم مراجعه به قراین بیرونی و ناپیوسته كلام اشاره دارد، منبع بودن سنّت معصومان برای تفسیر به دست می‏آید؛ مانند روایتی كه از حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام نقل شده است: «انّ علمَ القرانِ لیسَ یعلم ما هو الاّ من ذاق طعمه فعَلِم بالعلم جهله و بصّرَ به عماهُ و سَمع به صممه و ادركَ به ما قدفات و حیی به بعد اذ مات فاطلبوا ذلكَ منْ عند اهله و خاصته فانّهم خاصّةُ نور یستضاءُ به وائمّةُ تقتدی بهم هم عیشُ العلم و موتُ الجهل...»(57)
به دلیل روایات دیگری كه درباره امكان فهم غیرمعصومان وجود دارند، روایت مزبور فقط بر منبع بودن گفته معصومان علیهم‏السلام در تفسیر دلالت دارد، اما دلالتی بر انحصار فهم قرآن به آنان ندارد. آری، فهم جامع قران به معنای احاطه بر ظاهر و باطن قرآن ویژه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت علیهم‏السلام اوست و دیگران جز از این راه از آن آگاه نخواهند شد. همچنین روایات دیگری وجود دارند كه در آن بر اصول محاوره عقلایی تأكید شده و یا به نكات ادبی یا ویژگی‏های قرآن از قبیل محكم و متشابه و ارتباط صدر و ذیل آیات اشاره شده است؛ مانند:
ـ «انّ الآیة یكون اوّلها فی شی‏ءٍ و آخرها فی شی‏ءٍ و هو كلامٌ متصلٌ منصرفٌ علی وجوهٍ.»(58)
ـ «اولستم عربا فكیفَ لا تعرفونَ معنی الكلام و احدكُم یقول لصاحبه: انسخ ذلك الكتاب اولیس انّما ینسخ من كتابٍ آخرٍ من الاصل و هو قولُه: انا كُنّا نستنسخ ما كُنتم تعملون.»(59)
در روایت نخست، به ویژگی آیات قرآنی اشاره شده كه صدر و ذیل آیات در عین تفاوت به هم مرتبطند و وجوه تفاوت و پیوستگی آن‏ها را باید شناخت و در تفسیر دخالت داد و در روایت دوم، به ویژگی‏های زبان عربی و واژه‏های به كار رفته در آن اشاره می‏كند و براین اساس، الگوهای محاوره عقلایی در زبان عربی و معانی واژه‏ها(60) از منابع فهم قرآن به شمار می‏آید.
همچنین روایاتی كه مردم را از تفسیر به رأی نهی كرده و علم و اطمینان را شرط آن قرار داده، هم بیان روش هستند و هم بیان ابزار و منابع كه باتحلیل و بررسی و جمع‏بندی آن‏ها با روایات دیگر علوم و منابع موردنظر مشخص خواهد شد.

تأسیسی یا امضایی بودن روش اهل‏بیت علیهم‏السلام

پیش از نسبت‏سنجی روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام با روش عقلا (در فهم كلام) باید به ویژگی‏های قرآن كریم توجه داشت؛ زیرا بر اساس گفته‏های معصومان علیهم‏السلام افزون بر رعایت اصول محاوره عقلایی در آیات قرآن كریم، تفاوت‏ها و ویژگی‏هایی نیز به چشم می‏خورد؛ مانند باطن داشتن قرآن، طولی بودن معانی و گنجاندن معانی فراوان در الفاظ و عباراتی اندك ـ برای پرهیز از حجیم شدن كتاب ـ احكام و تشابه و تأویل داشتن آیات و لزوم ارجاع متشابهات به محكمات.
بنابراین، باید برای فهم قرآن دو مرحله قایل شد:
نخست مرحله‏ای كه به قرآن با ویژگی‏های محاوره عقلا نظر می‏شود و ملاك‏های پذیرفته شده در میان آنان به كار گرفته می‏شود.
دوم مرحله فهم باطن قرآن و معانی لطیفی كه با تحلیل معنای نخست به دست می‏آید و راه‏یابی به تأویل قرآن.
در مرحله اول، هرآنچه در میان عقلا برای فهم كلام رایج بوده، در روایات تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز مورد توجه قرار گرفته است و بر این پایه، می‏توان روش آنان را امضای همان روش عقلا دانست.
اما در مرحله دوم، سخن فراتر از اصول محاوره عقلایی است و با روش تأسیسی خود به فهم قرآن پرداخته‏اند، اما چنان‏كه پیش‏تر بیان شد، این روش مخصوص اهل‏بیت علیهم‏السلام است و ما از ملاك‏ها و ضوابط آن با خبر نیستیم.(61) بدین‏سان، نتیجه مقایسه ملاك‏های مورد اشاره در روایات تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام با اصول محاوره‏ای عقلایی آن است كه در ناحیه فهم ظاهر قرآن روش تازه‏ای از سوی اهل‏بیت علیهم‏السلام مطرح نشده است. اما در ناحیه فهم فرامتنی، روش فهم ویژه‏ای داشته‏اند كه با اصول محاوره متفاوت است؛ همان‏گونه كه خود قرآن از این منظر با متون بشری فرق دارد. در این‏جا، از بیان شواهد روایی خودداری كرده و خوانندگان را به كتاب‏هایی كه به این روایات پرداخته‏اند ارجاع می‏دهیم.(62)

پی‏نوشت‏ها

1ـ تعداد روایات تفسیری كه در جوامع روایی اهل سنّت از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده، بسیار اندك است (قریب هشتاد و پنج روایت.) سیوطی همه این روایات را در الاتقان فی علوم القرآن نقل كرده است.
2ـ علّامه طباطبائی درباره مهجور ماندن روش تفسیری «قرآن به قرآن» ـ كه وی آن را روش اهل‏بیت علیهم‏السلام می‏داند، معتقد است كه مفسّران گذشته به این شیوه توجهی نداشته و میراثی برای ما به جای نگذارده‏اند و كسی كه در پی آن باشد، مانند رزمنده‏ای است كه بی سلاح به میدان مبارزه گام می‏نهد. (ر.ك: محمدحسین طباطبائی، رسائل‏التوحیدیه، قم،بنیادعلمی‏وفكری علّامه طباطبائی، 1365، ص 203)
3ـ روایات مربوط به «آیات الاحكام» را باید از این مجموعه جدا دانست؛ زیرا فقیهان ما ـ رضوان‏الله علیهم ـ به دلیل ضرورت بحث فقهی مرتبط با آیات به پژوهش روایات مربوط به آن‏ها پرداخته‏اند.
4ـ مانند مجموعه روایات تفسیری كه محدّثان شیعه از دیرباز تاكنون فراهم آورده‏اند؛ از جمله: تفسیر عیاشی، فرات كوفی، قمی، نعمانی، نورالثقلین، البرهان و برخی از مجلّدات بحارالانوار.
5ـ ر.ك: محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 1 ،ص 12، ص 260
6ـ 1. روش تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام ، جزوه گروه تفسیر 1 بنیاد فرهنگی باقرالعلوم علیه‏السلام ارائه شده در اولین همایش «علوم و مفاهیم قرآن»؛ (این جزوه در زمان برگزاری همایش توسط «دارالقرآن الكریم» آیة‏الله العظمی گلپایگانی رحمه‏الله چاپ شده است.
2. منهج تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام ، پایان‏نامه كارشناسی ارشد تربیت مدرّس دانشگاه قم، نوشته محمد شریفانی؛
3. روش‏شناسی تفسیر اهل‏بیت علیهم‏السلام ، نوشته سیدحسین تقوی، قم، انتشارات فرهنگ منهاج؛
4. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، نوشته آیة‏الله محمدهادی معرفت؛ در جلد اول، برخی ویژگی‏های مدرسه تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام بیان شده است. (این كتاب توسط انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد در دو جلد چاپ شده و اخیرا به پارسی برگردان شده و با اضافاتی منتشر شده است. و پایان‏نامه‏های «استشهادات صادقین به قرآن» و «نقش اهل‏بیت در تفسیر» نیز به این مطلب پرداخته‏اند.
5. مكاتب تفسیری، نوشته علی‏اكبر بابایی؛ در جلد اول، ذیل عنوان «مفسّران آگاه به همه معانی قرآن» به طور مبسوط درباره آنان و كتاب‏های روایی منسوب به ایشان و مكتب تفسیری‏شان بحث شده است.
6. علوم القرآن، نوشته آیة‏اللّه سید محمدباقر حكیم كه به بخشی از این مباحث پرداخته‏اند. (این كتاب توسط آقای محمدعلی لسانی به پارسی برگردان شده است.)
7ـ آیاتی مانند «لا یمسُّهُ الاّ المطّهرون» (واقعه:79)؛ «قل كفی باللّهِ شهیدا بینی و بینكم و مَن عندَهُ علم الكتاب» (رعد: 43)؛ «ثُمَّ اورثنا الكتاب الّذین اصطفینا من عبادنا» (فاطر: 32) و... نیز بر اكتسابی نبودن دانش قرآنی اهل‏بیت علیهم‏السلام دلالت دارد.
8ـ محمدبن حسین صدوق، خصال، ص 576
9ـ همو، كمال‏الدین، ص 653
10ـ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 143
11ـ در بحارالانوار، نیز بابی درباره این موضوع قرار داده شده است.
12ـ محمدبن حسن صفّار، بصائر الدرجات، ص 194 / محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج 1، ص 229
13ـ محمد بن یعقوب كلینی، پیشین، ج 5، ص 65 / شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 135 و 136
14ـ «در دنیا نعمت‏های حقیقی نیست.» یكی از فقیهان حاضر گفت: پس چگونه خداوند می‏فرماید: «ثم لتُسئلنَّ یومئذٍ عنِ النعیم»؛ در آن روز (قیامت) حتما از نعمت‏ها از آنان می‏پرسیم (كه با آن‏ها چه كرده‏اند.) آیا این آب خنك نعمت دنیایی نیست؟ حضرت رضا علیه‏السلام با صدای بلند به وی گفتند: شما آن را چنین تفسیر كرده‏اید و انواعی برای آن (نعمت) قرار داده‏اید. گروهی گفتند: مراد از این نعمت آب خنك است و گروهی دیگر گفتند: غذای پاكیزه است و دیگران گفتند: مراد از آن لذت خواب است. (ولی) پدرم از پدرش امام صادق علیه‏السلام برای من نقل كرد كه ایشان پس از آن‏كه این گفته‏ها درباره این آیه برای ایشان بیان شد، خشمناك شد و فرمودند: خدای ـ عزّوجلّ ـ بندگان خود را برای آنچه بر آن‏ها تفضّل كرده است، مورد سؤال قرار نمی‏دهد و منّتی بر آنان نمی‏گذارد؛ زیرا منّت گذاردن به خاطر نعمت‏ها بر آفریدگان زشت و ناپسند است. پس چگونه چیزی كه آفریدگان از آن ناخشنودند، به خدای ـ عزوجل ـ نسبت داده می‏شود؟ ولی (مراد از) این «نعیم» دوستی و موالات ما اهل‏بیت علیهم‏السلام است كه خداوند پس از توحید و نبوّت از آن سؤال می‏كند؛ زیرا وقتی بنده حق این نعمت را به جای آورد، او را به نعیم بهشتی كه زوال‏ناپذیر است، می‏رساند. همانا پدرم به من از پدرش و او از محمد بن علی و او از پدرش علی بن الحسین از حسین بن علی علیه‏السلام نقل نمود كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: اولین چیزی كه پس از مرگ از بنده سؤال می‏شود گواهی و تصدیق به توحید و نبوّت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است و این‏كه تو ولیّ مؤمنانی؛ زیرا خداوند آن را برای تو قرار داده و من نیز آن را برای تو قرار دادم. هركس بدین امر باور داشته باشد و بدان اقرار كند به نعیمی وارد می‏شود كه زوال‏ناپذیر و همیشگی است. (عبد علی جمعه حویزی، نورالثقلین، ج 5، ص 664)
15ـ همچنین روایاتی كه خطاب‏های قرآنی را از باب «ایاك اعنی و اسمعی یا جاره» می‏داند یا از تفسیر به رأی نهی كرده و یا به علم و اطمینان سفارش كرده و یا پیامبر و اهل‏بیت علیهم‏السلام را به عنوان عالمان به تفسیر معرفی كرده‏اند، از این گروه روایات به شمار می‏آیند.
16و17ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 93، ص 3
18ـ نهج‏البلاغه، ترجمه و شرح علینقی فیض‏الاسلام، خطبه 133
19و20ـ محمدبن یعقوب كلینی، پیشین، ج 3، ص 30
21ـ هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 382؛ مراد از «ثقل» در این روایت موجود نفیس و گران‏بهاست.
22و23ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 2، ص 245؛ زراره و ابوبصیر از امام صادق علیه‏السلام مشابه روایت مزبور را نقل كرده‏اند.
24ـ «ادنی، للامام ان یفتی علی سبعة وجوه.» محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 92، ص 49 و 83 و 98
25ـ برای توضیح بیش‏تر ر.ك: محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ص 28
26ـ ر.ك: ابوالحسن فتونی عاملی، مقدمه تفسیر مرآة الانوار (این كتاب به همراه تفسیرالبرهان چاپ شده است.)
27ـ مراد ما از معنای باطنی معنایی است كه با كاربرد اصل محاوره عقلایی به دست نمی‏آید و راه بیان آن متعارف و معمول نیست و اهل‏بیت علیهم‏السلام از راه غیرطبیعی بدان آگاه شده، برای ما بیان كرده‏اند. اما تأویل آیه و بیان مصداق‏های بعدی در طول زمان، گرچه در برخی روایات به آن «بطن» گفته شده، اما جزئی از تفسیر ظاهری به شمار می‏آید، زیرا بیان این مصداق‏ها چیزی جز تطبیق ظاهر آیه بر آن‏ها نیست. علّامه طباطبائی این نوع تأویل‏ها را «جری و تطبیق» نامیده است؛ همان‏گونه كه در روایات آمده است: «القرآن یجری كما یجری الشمس و القمر» ر.ك: محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 92، ص 97 / محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 41
28ـ مولا محسن فیض كاشانی، تفسیر
11
الصافی، ج 4، ص 335؛ نیز درباره آیه هفتم سوره «مؤمن» روایتی آمده كه آن نیز بیان مصداق تام آیه است.
29ـ و اما تو ای ولیدبن عقبه، به خدا قسم، تو را به بغض علی علیه‏السلام ملامت نمی‏كنم، در حالی كه تو را به خاطر نوشیدن شراب، هشتاد ضربه تازیانه زده و پدرت را به قتل صبر در جنگ بدر كشته است. چگونه او را دشنام می‏دهی، در حالی كه خداوند وی را در ده آیه قرآن «مؤمن» نامیده و تو را «فاسق» نام نهاده است و آن سخن خدای عز و جل است: «اَفَمَن كانَ مؤمنا كمن كان فاسقا...» (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 81)
30ـ گروهی از یهود مسلمان شدند؛ از آن جمله عبدالله بن سلّام و اسد و ثعلبه و ابن یامین و ابن صوریا بودند. آنان نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمده، عرض كردند: ای پیامبر خدا، به راستی موسی یوشع بن نون را وصیّ خویش قرار داد. وصی شما و ولیّ ما پس از شما كیست؟ پس این آیه نازل شد: «انّما ولیكُم اللّهُ...» آن‏گاه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به آنان فرمود: برخیزید. آنان برخاسته به مسجد آمدند. در این هنگام، حاجتمندی از مسجد بیرون می‏آمد. به او گفتند: آیا كسی چیزی به تو نداد؟ گفت: چرا، این انگشتر را به من دادند: گفتند: چه كسی آن را به تو داد؟ گفت: آن مردی كه نماز می‏گذارد. گفتند: در چه حالی به تو داد؟ گفت: زمانی كه در ركوع بود. به دنبال این سخن پیامبر تكبیر گفتند و اهل مسجد نیز تكبیر گفتند و پیامبر فرمود: علی‏بن ابیطالب ولیّ شما پس از من است. (همان، ج 36، ص 183 و نیز ر.ك: همان، ص 186و 183)
31ـ به امام صادق علیه‏السلام عرض كردم: بر اثر زمین خوردن ناخنم قطع شد و روی آن را زخم‏بندی گذاشتم. اكنون چگونه وضو بگیرم؟ فرمود: (حكم) این مسأله و موارد مشابه آن از كتاب خدای ـ عزّوجل ـ شناخته می‏شود (كه فرمود): «خداوند در دین حرجی بر شما قرار نداده است.» بر آن (زخم‏بند) دست بكش. (محمدبن یعقوب كلینی، پیشین، ج 3، ص 33)
32ـ مبانی تفسیر اموری است كه پایه و اساس مكتب تفسیری را تشكیل می‏دهد و هرگونه موضع‏گیری درباره آن در مباحث بعدی مفسّر نقش دارد، مانند امكان فهم قرآن (برای افراد غیرمعصوم). با پذیرش این مطلب روش‏های فهم و مباحث دیگر مطرح می‏شود، اما كسی كه این مبنا را نپذیرد و فهم قرآن را در انحصار معصومان بداند، فقط به بیان روایات نقل شده از معصومان بسنده می‏كند. تعداد منابع تفسیر نیز بستگی به نوع روش مفسّر دارد. كسی كه تفسیر به مأثور را انكار كند، دیگر منبعی به نام قرآن و روایات نخواهد داشت. همچنین است در سایر موارد.
33ـ محمدبن یعقوب كلینی، پیشین، ج 5، ص 65
34و35ـ محمدبن حسن حرّعاملی، وسائل‏الشیعه، ج 18، ص 141، ابواب «صفات قاضی»، باب 13
36و37ـ محمدبن یعقوب كلینی، پیشین، ج 1، ص 69 / ج 3، ص 33
38ـ ر.ك: محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 1، ص 217 و ج 2، ص 16 و 36
39ـ همانا فرمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مانند قرآن، دارای ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه است و گاهی سخنی از پیامبر وجود دارد كه دو وجه دارد و سخنی عام و سخن (دیگری) خاص همانند قرآن دارد. (همان، ج 2، ص 229)
40ـ امام علیه‏السلام فرمود: خداوند ـ تبارك و تعالی ـ قرآن را به همین حروفی كه همه مردم عرب زبان به كار می‏برند نازل نمود، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اگر همه جن و انس جمع شوند... نمی‏تواند همانند قرآن بیاورند...» (همان، ص 318)
41ـ هیچ آیه‏ای نیست جز آن‏كه ظاهر و باطنی دارد.
42ـ ظاهر قرآن زیبا و باطن آن ژرف است. (همان، ج 2، ص 284)
43ـ با كاوش در روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام شاید بتوان مبانی زبانی دیگری نیز مطرح كرد؛ مانند نفی قرائات مختلف از قرآن و انتخاب قرائت مشهور و متواتر از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله كه در روایاتی همچون «القرآنُ واحدٌ نزلَ مِن عند واحدٍ» مطرح شده است. همچنین احكام و تشابه قرآن را می‏توان در زمره مبانی زبانی به شمار آورد كه هم در قرآن و هم در روایات بر آن تصریح شده است.
44ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 2، ص 280؛ این مبنا بسیار مهم بوده و پایه فهم بسیاری از روایات تفسیری اهل‏بیت علیهم‏السلام به شمار می‏آید.
45و46ـ همان، ج 5، ص 68 و 95
47و48ـ همان، ج 3، ص 262 و 257؛ نیز در روایتی آمده است: «ولا تعد القرآن فتضلَّ بعد البیان.» ر.ك: همان، ص 261
49و50و51ـ محمدباقرمجلسی، پیشین، ج 10، ص 121 / ج 2، ص 284 / ج 93
52ـ آیا خداوند دین كاملی نازل كرده، ولی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ابلاغ و سپردن آن به مردم كوتاهی نموده است؟ در حالی كه خدای سبحان می‏فرماید: «ما (از بیان) چیزی در قرآن فروگذار نكردیم و در آن (قرآن) بیان هر چیزی است. (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 2، ص 284)
53ـ خداوند ـ عزّوجل‏ـ بیان هرچیزی را در قرآن نازل فرموده است. به خدا سوگند، حتی هیچ مورد نیاز بنده خدا را ترك نكرده است؛ به خدا سوگند، حتی بنده‏ای نمی‏تواند چنین بگوید كه ای كاش، فلان چیز در قرآن آمده بود، جز آن‏كه خدا همان را در قرآن نازل كرده است. (همان، ج 92)
54ـ بكیر بن اعین قال: قبض ابوعبدالله علیه‏السلام علی ذراعِ نفسه و قال: یا بكیر، هذا و اللّه جلد رسول الله و هذه و الله عروقُ رسول‏اللّهِ و هذا واللّهِ، لحمه و هذا عظمه والله انّی لا علم ما فی السماوات و اعلمُ ما فی الارض و اعلُم مافی الدنیا و اعلُم ما فی الاخرة فرأی تغیر جماعةٍ. فقال، یا بكیر، انّی لاعلمُ ذلكَ من كتاب الله تعالی، اذ یقول: «و نزّلنا علیك الكتاب تبیانا لكلّ شی‏ءٍ.» (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 26، ص 28)
55ـ ر.ك: همان، ج 5، ص 68
56ـ ر.ك: همان، ج 78، ص 358
57ـ به راستی كه دانش قرآن را كسی نمی‏داند كه چیست، جز آن‏كه مزه آن را چشیده و بدان علم، نادانی خود را درك كرده و كوردلی خود را با آن به بصیرت و ناشنوایی خود را با آن به شنوایی تبدیل كرده و از دست رفته‏ها را با آن بازیافته و پس از مرده‏دلی با آن حیات دوباره‏ای یافته است. پس آن (دانش قرآن) را از نزد اهل و خاصّان آن بجویید؛ زیرا آنان نوری هستند كه از آن پرتو گرفته می‏شود و پیشوایانی هستند كه بدانان اقتدا می‏شود؛ آنان احیاگر دانش و میراننده نادانی‏اند. (محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 137)
58ـ همانا اول آیه درباره چیزی و آخر آن درباره چیز دیگری و در عین حال، سخن پیوسته‏ای است كه به وجوه مختلفی باز می‏گردد. (همان)
59ـ آیا عرب (زبان) نیستید. پس چگونه معنای این سخن را نمی‏فهمید، در حالی‏كه یكی از شما به دوست خود می‏گوید: «من این كتاب را نسخه‏برداری كردم.» آیا چنین نیست كه از (كتاب) نوشته دیگری كه اصل است رونویسی كرده؟ این همان (معنای) سخن خداست كه همانا ما از آنچه می‏كردید، رونوشت برمی‏داشتیم. (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 57، ص 366)
60ـ مراد منابع ادبی (صرف و نحو و بلاغت) و لغوی است.
61ـ از نمونه‏های این مطلب تفسیر حروف مقطعه قرآن كریم است كه اهل‏بیت علیهم‏السلام مراد از آن‏ها را بیان كرده‏اند، ولی چگونگی شرح و تفسیر حروف بر ما روشن نیست؛ مثلاً، امام صادق علیه‏السلام درباره «الم» در سوره «بقره» فرموده است: «امّا "الم" فی اول البقرة فمعناه انا الله الملك.» (عبدعلی جمعه حویزی، نورالثقلین، ج 1، ص 26) و چه بسا حروف یادشده در ابتدای سوره‏ای معنای متفاوتی از حروف سوره دیگر داشته باشد.
62ـ ر.ك: علی‏اكبر بابایی، مكاتب تفسیری، ج 1، ص 86 111 (زیر چاپ)